مالزی، قصههای کوه کینابالو
بدونتردید، یکی از قابلتوجهترین پدیدههای طبیعی منطقهی صباح در مالزی، کوه کینابالو است. بلندترین کوه آسیای جنوب شرقی که با 4095 متر ارتفاع در سال 2000 در لیست میراث جهانی یونسکو قرار گرفته است. هرچند نام کینابالو هنوز معمایی حلنشده باقی مانده، اما افسانهها، قصهها و روایات محلی مختلفی درباره آن سینه به سینه و نسل به نسل روایت میشود.
آفرینش کوه کینابالو
دو داستان شگفت آور درباره ایجاد کوه کینابالو وجود دارد: الهههای کینابالو و غولِ پادشاه گایو ناکان.
کینو هینگان و اومون سوموندو
مردم کازان-دوسان به وجود دو الههی برتر به نام کینو هیرینگان و همسرش اومون سوموندو اعتقاد دارند. آنها به عنوان سازندگان جهان شناخته میشدند. اومون سوموندو زمین را شکل داد در حالی که کینو هیرینگان آسمان، ابر و همه چیز را که بالاتر از زمین بود ایجاد کرد. یک روز یک عقاب به نام "کندیو" فرستاده شد تا همه چیزهایی را که آن دو ساخته بودند را بررسی کند.
کندیو گزارش داد که اندازه ابر در مقایسه با زمین بسیار کوچک است. این گزارش ضربه بزرگی به غرور کینو هیرینگان بود. او به همسرش گفت که او شرمگین شده که ابر را کوچکتر از زمین ساخته است و از این رو، می خواست یک پدیده جدید ایجاد کند. اومان سوودو با درک احساس شوهرش، تصمیم گرفت تا زمین را مجددا در اندازه کوچکتر و به ابعاد یک ابر درست کند. او کوهی را به نام کینابالو یا کینورنگوی ایجاد کرد که به مرکز جهان تبدیل شد.
گایو ناکانِ غول
روزی روزگاری غولی در پای کوه کینابالو زندگی میکرد. او در واقع یک پادشاه بزرگ به نام گایو ناکان (به معنی غذاخورِ بزرگ) بود. مردم که از تلاش برای برآورده کردن اشتهای عظیم او خسته بودند، هر روز بیشتر از دیروز لب به گله و شکایت گشودند. روزی پادشاه با شنیدن گلایههای مردم خود، به آنها گفت که او را در زنده زنده خاک کنند! مردم شهر همه ی ابزارهای خود را به کار گرفتند، اما حتی موفق به خاک کردن انگشتان پاهای پادشاه هم نبودند. در نهایت گایو ناکان کلمه ای سحر و جادو گفت تا شانههایش در سنگ فرو رفت. سپس به مردم خود گفت که در نتیجه کمصبری و محدودیتشان، خشکسالی و قحطی شهرشان را فرا میگیرد. مردم نادم و پشیمان، از آن پس شروع به پیشکش قربانی به کوه کردند.
نام کینابالو از کجا میآید؟
تا امروز، ریشه ی نام کینابالو همچنان یک معما باقی مانده است. با اینحال دو نظریه بیشتر از همه ذکر میشود: 1) Aki Nabalu- محل احترام مرده؛ و 2) کینا بالو- بیوه چینی.
مکان آسایش مردگان
قبیله بومی "کادازان-دوسان" بر این باورند که نام کینابالو در واقع از کلمهی" آکی نابالو" ریشه گرفته است. آکی به "اجداد" و نابالو به نام کوه اشاره می کند. آکی نابالو به معنی" مکان آسایش مردگان" است. بنا بر عقیده این قبیله مرموز، ارواح اجدادشان در بلندترین نقطه این کوه ساکن هستند و خزه ای که روی سنگ ها رشد میکند، منبع تغذیهی آنها را تامین میکند.
با توجه به این دیدگاه، کوه کینابالو نزد مردم کازان-دوسان با احترام و شگفتی زیادی مواجه است. هنگامی که یک فرد از دنیا می رود، روح مرحوم توسط ارواح کوه کینابالو به کوه منتقل میشود. به همین دلیل، بستگان و دوستان مرحوم او را راهنمایی میکنند تا به کوه کینابالو بپیوندد، زیرا که مرده ها در آن ساکن هستند. در روزهای گذشته، اعتقاد بر این بود که سنگهای بزرگ توسط ارواح اشغال میشوند. از آنجایی که کینابالو محل مقدس استراحت مردگان به حساب میآید، راهنمایان کینابالو پیش از رفتن به قله مراسم جالبی اجرا میکنند تا احترام خود را به این ارواح نشان دهند و از آنها در طول مسیر صعود محافظت طلب کنند.
بیوهی چینی و جواهر اژدها
افسانههای متعددی ادعا دارد که نام کینابالو از دو کلمه کینا به معنی «چین» و بالو به معنای «بیوه» مشتق شده است.
باور بر این است که در روزگاران قدیم، اژدهایی در قلهی کوهی اقامت داشت. این موجود وحشی دارای جواهری جادویی بود. بسیاری برای دستیابی به این گنج به مأموریتی غیرممکن دست زدند ولی ناکام ماندند، از جمله شمار زیادی از سربازان چینی. متأسفانه در نتیجه، بسیاری از زنان چینی بیوه شدند. از این رو، نام کینابالو ایجاد شد، یعنی بیوه چینی.
افسانهی دیگری که روایت میشود، داستان شاهزادهای از دیار چین است که کشتیاش در طوفان درهم شکست و موجها او را به سواحل بورنئو آوردند. مردم کادازان به او پناه دادند و در نهایت او با یکی از دختران قبیله ازدواج کرد و آن دو صاحب یک پسر شدند. با این حال، مدتی نگذشت که شاهزاده دلتنگ خانه و خانوادهی خود شد و تصمیم گرفت بار دیگر بختش را در دریا امتحان کند. او به همسرش قول داد که نزد او و پسرشان بازخواهد گشت. هفتهها و ماهها گذشت اما از شاهزاده خبری نشد. برخی معتقد بودند که حتما دوباره گرفتار طوفان شده و اینبار جان سالم به درنبرده است. برخی دیگر نیز ادعا میکردند که شاهزاده به سلامت به وطن خود بازگشته و به دستور خانوادهاش با دختر دیگری ازدواج کرده است. همسر او اما به بازگشتش ایمان داشت و تصمیم گرفت تا هر روز از بلندترین کوه منطقه بالا برود تا آمدن کشتیها را ببیند. پس از گذشت چندین سال، این بالا و پایین رفتنها کم کم بر روی سلامتیاش تاثیر گذاشت و او به شدت مریض شد. روزی کوه با دیدن حال نزارش متوجه شد که او مدت بیشتری زنده نمیماند. او که در طی این مدت شاهد پشتکار و وفاداری دختر بود، او را در آغوش گرفت و دختر با کوه یکی شد. گفته میشود که صورت او هنوز رو به دریا در انتظار بازگشت همسرش است.
مردم کازان-دوسان نیز از آن به بعد کوه را کینابالو (بیوه چینی) خواندند.کوهی که نزد آنها تبدیل به نماد عشق و وفاداری ابدی شد.