بلغارستان، افسانههای کوهستان
بلغارستان در منطقه نسبتا کوچک خود، چشمگیرترین کوههای منطقه بالکان را در خود جمع آوری کرده است. کوه استارا پلینا، که در سطح بین المللی به عنوان رشتهکوه بالکان معروف شده، مجموعه ای طولانی و قابل توجه است از غرب مرز بلغارستان تا دریای سیاه کشیده شده و کشور را به دو بخش جنوبی و شمالی تقسیم میکند.
بلندترین کوه در بالکان، کوه ریلا،در جنوب غربی بلغارستان است. کوه پیرین در همسایگی آن نیز دارای ارتفاع بالا و به همان اندازه قابل توجه است. بزرگتر از آنها کوه رودوپ در جنوب شرقی است. همه اینها برجستگی منطقه کوهستانی بلغارستان را نشان می دهند، که نهتنها از نظر طبیعی پدیدههایی شگفتآورند، بلکه معمولا افسانههای زیبایی دربارهی پیدایش خود دارند.
کوههای رودوپ و هِموس
در فرهنگهای سنتی، معمولا کوه یک مکان مقدس است. مردم باستان معتقد بودند که با بلند شدن به آسمان،کوهها به خدا نزدیکتر می شوند. این ایده به وضوح الهام بخش افسانهای در مورد کوه رودوپ و هِموس (Hemus) یا هِم (Hem) است.
در افسانهها، این دو کوه ابتدا بچههای کوچک خدای دریا بودند. هِموس برادر بزرگتر و رودوپ خواهر جوانتر بود. هر دو کودکان شاد اما بسیار بازیگوشی بودند. یکروز، آنها تصمیم گرفتند که برای سرگرمی خدایان قدیم را بازی دهند و با تغییر ظاهر خود آنها را مسخره کنند. هِموس مانند اجدادش به خود ریش بلند سفیدی داد و رودوپ موهای بور و زرق و برق دار خود را پریشان کرد.
این بازی آنها باعث خشم خدای قدیم، پروردگار تمام جهان شد. او در عصبانیت خود، رودوپ را به یک کوه بزرگ و پر پیچ و تاب تبدیل کرد، در حالی که برادرش هِموس، با دیدن این دگردیسی، از ترس به سنگ و به این ترتیب به کوه دیگری تبدیل گشت!
با این حال خدایان قدیم، برای اینکه مجازات حتی سخت تر باشد، این دو کوه را با دشت وسیع فراسیان از هم جدا کردند.
کوههای ریلا و پیرین
داستان کوههای ریلا و پیرین رگههایی از یک درام خانوادگی را در خود دارد. ریلا، دختری جوان، زیبا و سختکوش، عاشق غریبهای به نام پیرین شد و آرزو داشت که با او ازدواج کند. پیرین هم به ریلا علاقمند بود اما با این حال، پدر و مادر ریلا حاضر نبودند دخترشان را به فرد غریبه بدهند. بنابراین این دو جوان بدون رضایت والدین ازدواج و فرار کردند.
ریلا و پیرین به زودی صاحب دو فرزند شدند، یک پسر به نام ایسکار و دختری به نام مِستا. در حالی که مادرشان در خانه از آنها مراقبت میکرد، پدرشان بیرون از منزل به دنبال شکار میرفت. این دو کودک بسیار بازیگوش بودند و بیشتر وقتها با هم دعوا میکردند.
یک روز، مادرشان که قادر به آرام کردن آنها نبود، طاقتش طاق شد و فرزندانش را نفرین کرد. او از خدا خواست تا فرزندانش برای همیشه از هم جدا شوند، و خودش هم به سنگ تبدیل شود تا دیگر نگرانشان نباشد! متاسفانه، نفرین ریلا تحقق یافت و او به کوه سنگی ریلا تبدیل شد در حالی که پسرش ایسکار تبدیل به یک رودخانه پرخروش و دخترش مِستا به رودی آرام تغییر شکل دادند.
زمانی که این اتفاق افتاد، پدر خانواده پیرین در حال شکار بود، اما نفرین دامن او را هم گرفت و او به کوه پریین کنار رود مِستا تبدیل شد. بنابراین نفرین، ارتباط پدر و پسر را قطع کرد و اجازه داد که پیرین تنها با دخترش ارتباط برقرار کند.
به همین دلیل، پیرین همیشه در جایی که با همسر سابقش ریلا روبرو است، چهرهای عصبانی دارد!
کوهستان ویتوشا
کوههای بلغارستان نه تنها در افسانه ها، بلکه در آهنگ های محلی نیز نقش ایفا کردهاند. در محدوده بالکان آهنگی وجود دارد که در آن به کوه ویتوشا میپردازد: "آیا شما خوابیدید، کوه ویتوشا؟" ویتوشا پاسخ داد که خوابش نبرده، اما خیلی خسته شده، زیرا از کوه پریین مهمانهایی دارد که دارند در جنگلش بره کباب میکنند!
در یک ترانه ی دیگر ویتوشا، کودک یک زن جوان که توسط ترکها به بردگی برده شده است را، به فرزندی قبول میکند: مادر کودک، گهواره را با پسر به دو درخت همسایه وصل کرد و از کوه درخواست کرد که از فرزندش مراقبت کند.
کوهستان ویتوشا نیز، با قدرت های معجزه آسای خود پس از تنها 9 سال، آن کودک را به مردی جوان و پر انرژی تبدیل کرد.