اسطوره پیر سبز شالیار
مردم روستای اورامان تخت، همه ساله در بهمنماه، مراسم «زهماوهنووپیری» (عروسی پیر) را با حضور هزاران زیارتکننده و گردشگر برگزار میکنند. اسطوره پیر شالیار از هشت بخش تشکیل شده: ۱ـ خبر، ۲ـ کوتهکوته، ۳ـ قهلاروژنه، ۴ـ قربانی، ۵ ـ غذای مقدس، ۶ ـ سماع، ۷ـ عروسی پیر، جم بر مزار پیر، ۸ ـ تربی (زیارت دگر پیران).
مردم اورامان یا هورامان (خانه خورشید) اعتقاد دارندکه در این روز بهخصوص زمین نفس میکشد بنابراین، تلاش های فراوان زمستان برای یخ زدن زمین، ناموفق خواهد بود و سختگیریهای ناعادلانه آسمان (پدر) بر زمین (مادر)، راه به جایی نمیبرد.
این روز به «بیلاندان» هم معروف است زیرا بیانگر شخمزدن زمین بوده و با کاشتن نهال متقارن است؛ با وجود موقعیت کوهستانی و زمستان سنگین، اورامان به محض دریافت اولین پرتوهای نور خورشید به دلیل چهارسوی سنگی و جایگاه درهای خود، به منطقهای گرم تبدیل میگردد. تا حدی که در تاریخ پانزده اردیبهشتماه، اهالی در جهت ییلاق خود در کوههای هوار حرکت میکنند.
داستان عروسی پیر که ریشسفیدهای اورامان سینه به سینه از پدران خود به نسل بعدی منتقل میکنند این است:
در روزگاری که پیر شالیار در عنفوان جوانیاش به مقامات بالا در کرامت و عرفان دست پیدا کرد، شهرتش به سرزمینهای دوردستها سفر کرد؛ یکی از این سرزمینها بخارا بودکه حاکمش صاحب دختری بود. از بد روزگار دختر حاکم علاوه برکر و لال بودن، از روانپریشی نیز رنج میبرد. نام دختر حاکم «شاهبهارخاتون» بود. پدرش حاکم بخارا، سالها بود که برای مداوای دخترش دست به دامن هر طبیب و درویشی شده بود اما تمام این تلاشها بینتیجه بود. تا اینکه روزی مسافری خبر پیر شالیار و قدرت شفابخشی او را نزد حاکم آورد.
حاکم که پیر را آخرین امید خود میدانست، کاروانی به مقصد اورامان راهی کرد و دختر را همراه دایی خود به سمت پیر شالیار فرستاد. زمانی که کاروان به مکانی به نام «بلبر» در نزدیکی اورامان رسید، اطرافیان شاهد بهتر شدن حال دختر شدند و وقتی در «تهوه نهو سرهوای» (به معنی سنگ خنثیگر یا رفعکننده) توقف کردند، زبان شاهبهارخاتون باز شد و آب و نان خواست! به روایت اهالی، دلیل این بهبودی آن بود که پیر شالیار با نیروی درونی خود، دیوی که بر دختر تسلط را داشت را نابود کرد. حتی گفته میشود که این دیو در جلوی چشم همه روی زمین افتاد و در خون خود غلط زد! شاهبهارخاتون هنگام نزدیک شدن به اورامان شعلهای افروخته را دید که از خانه پیر بالا آمد و یکی دیگر از دیوها را کشت؛ اما دیو آخر که بسیار جانسخت و قدرتمند بود، زنده ماند تا اینکه کاروان به روبروی روستای هورامان رسید و پرتوی پرقدرت دیگری از خانه پیر شالیار آزاد گشت که بالاخره موفق به کشتن آن دیو شد. اورامیها هنوز هم به آن محل «تنوره ودیوا» (تنوره دیوها) میگویند.
کاروان شاه بهارخاتون،دایی و همراهانش چند روز میهمان مردم اورامان بود تا اینکه پیر شالیار به آنها گفت که در صورت تمایل میتوانند به سلامت به سرزمین خود بازگردند. دایی شاهبهارخاتون به پیر گفت که از طرف حاکم بخارا وکالت دارد که در صورت بهبودی دختر، او را به عقد پیر شالیار دربیاورد. پیر از سختی زندگی درروستای اورامان برای غیرمحلیها گفت و تفاوتش را با زندگی آسوده و پرازرفاه دختر در بخارا به یاد آورد اما بهارخاتون میگوید: «من با نان خشک و فقر و سختی زندگی با پیر شالیار رضایت دارم و به بخارا برنمیگردم.» در نهایت آنها به عقد هم درمیآیند اما از آنجا که پیر توان مالی برگزاری عروسی را ندارد، اهالی اورامان وپیروانش هر کدام در حد توانایی خود، تهیه قسمتی از ضروریات را بر دوش میگیرند.
هرچند مراسم عروسی پیر شالیار پس از گذشت سالیان سال با قصه و افسانه در آمیخته و رنگ و بوی اساطیری به خود گرفته است اما هنوز، مردم روستای اورامان و دیگر معتقدان سالانه بر فراز کوه جمع شده و پیوند شاهبهارخاتون بخارایی و پیرشالیار اورامانات و پیروزی آنها را بر دیوها جشن میگیرند.
برای سفر کردن به استان کردستان و بازدید از این روستای اسطورهای، در تور نوروز کردستان، اورامان و زریوار با اسپیلت البرز همراه شوید.